لومل معتقد است مغان که وظیفه کهانت را در جامعه مادها به عهده داشته اند پس زرتشت برای حفظ موقعیت خویش معتقدات خود را با دکترین زرتشت تلفیق نموده و در دین زرتشت عناصر بت پرستی را ، که پایه اعتقدات آنها بود ، وارد نمودند.

زهنر می نویسد ، زرتشت یک پیمبر بود و او همان قدر شایسته این نام است که محمد یا موسی ، ولی اخلاف او نه هرگز پیام او را به درستی درک کردند و  نه  خود دارای باورهای معتبر و موثق و زنده ای بودند که آنها را به درستی هدایت کنند . در زمان هخامنشیان و پس از آن به نظر می رسد که در یک تساهل و بی تفاوتی که مخالف با روح پیمبر بود(ستایش خدایان دیگر) افراط کردند ، در حالی که عصر ساسانیان به سوی یک تفریطی کشیده شدند و سعی کردند یک خشک  دینی تشریعی و تعصب شدیدی را به جامعه تحمیل کنند که کمتر کسی قادر به تحمل آن بود . علاوه بر این دین را با یک دوالیسم متحجر ، که به قدرت مطلق خداوند خدشه وارد می ساخت، همراه نمودند وآن را به کلی از توحید خارج کردند .زهنر معتقد است ، حتی زبان اوستا هر قدر از زمان اوستا دور شده لطافت و جذابیت و غنای خود را از دست داده است .گفتار پیمبر از یک روحانیت و و حیات خاص برخوردار است . حتی یشتها به استیل زیبایی نوشتنه شده اند ولی فاقد جذابیت گاتها می باشند ، در حالی که وندیداد اصولاً فاقد هرگونه حیات معنوی و روحانی و جذابیت  است و حامل دو الیسم پوچ و بی فائده ای است که اگر جامعه می پوشید حتی از طاقت پیروان ساده لوح و زود باور نیز خارج بود و آنها را در محک آزمایش قرار می داد. او می نویسد: « می توان گفت آنچه در پیام زرتشت زنده  و حیات بخش بود توسط یهودیان به مسیحیان منتقل گردیده و آنچه اهمیت و اصالت نداشت به وسیله ساسانیان پذیرففته شد بطوری که دین، پاکی و حیات خود را از دست داد ».

مولتون معتقد است که در بار هخامنشی یشتها فرم گرفته و زرتشت در اعصار چون حکیم الهی برداشت می شد ، که هزار سال قبل می زیسته است . مغان در این زمان هنوز دین خود را پیاده نکرده بودند  ولی به پولی تئیسم قدیم ایرانیان عمل می نمودند و برای آنکه جلب نظر کنند نام زرتشت را حفظ کرده و در زیر نام او دینی غیر از آنچه نظر پیمبر بود تبلیغ می کردند. او می نویسد « عناصر جدیدی که در دین وارد شد به دین زرتشت وابستگی نداشت بلکه تحت تأثیر منابع سامی و یا نفوذ بسیار زیاد روحانیت مغان  که در صحنه وارد شده بودند ، مذهب تغییر شکل می داد . روز پیروزی مغان هنوز نرسیده بود ».

مولتون معتقد است « بعد ها مغان دینی را پایه ریزی کردند که نه تنها با اصول زرتشت نزدیکی نداشت بلکه از دین قدیم ایرانیان که بر پایه آن بنا شده بود نیز منحرف گردید » . و بالاخره نتیجه می گیرد « خدایان پولی تئیسم ابتدا به دوزخ روانه می شوند. ولی فقط لازم است که نام خاص آنها را تغییر داد برای آنکه مجدداً به بهشت بازگردند ، به نام همان پیمبری که در سراسر حیات خود با چنان حرارتی صدای خویش را بلند کرد که خدا فقط یکی است » .

المستد در پایان تحقیقات خود چنین می نویسد:

« اندکی از مرگ زرتشت سپری نشده بود که عکس العمل اجتناب ناپذیری آغاز گردید . در حین آنکه زرتشت تاریخی هر چه بیشتر در غباری از گذشته پنهان می شد ، بانی مذهب با سیر تصاعدی صورت خدایی به خود می گرفت . گاتهایی که او تصنیف کرد سادگی خود را از دست می داد و صورت رموز و اسرار می یافت  و به نغمه هایی کلیسایی مبدل می گردید .به او خدایان متعدد و تشریفاتی نسبت داده شد که از مذهب پاگانیسم (بت پرستی و اعتقاد به خدایان متعدد) آریاهای قدیم باقی مانده بود ، آدابی که او خود چنان سر سختانه و مؤکداً آنها را محکوم کرده بود . بعد ها پاگانیسم آریایی بخشی بوسیله آئین مغان ، که باقی مانده یک بربریت باستانی بود ، مورد عمل قرار گرفت . هرگاه پیروان زرتشت هااوما(هوم) را مقدس می شمردند ، همان چیزی که زرتشت آن را ((مشروب پلید و مست آور)) نامیده بود ، اگر آنها مجدداً به مراسم میترا پرستی بازگشته و قربانی احشام را که زرتشت شدیداً به آن اعتراض نموده بود اجرا می کردند ، اگر آنها دوباره پرستش الهه آناهیتا را مرسوم ساختند و ... بالاخره گروهی هم یافت شدند که خود را هم مشرب پیام واقعی او می دانند . با انحطاط مذاهب ملی باستانی بهترین مغزها در اصول عقاید او نکاتی چنان تازه و نو و نیرو بخش یافتند که می توان تأثیر در اکثر جنبش های دینی  بعدی به خوبی در یافت . این اتفاقی نیست که گاتهای زرتشت دارای طنینی چون اولین انجیل است)).  

منبع : زرتشت مزدیسنا و حکومت ، ص340